نوشته های چسبناک

نوشته های چسبناک

دلنوشتها و شب نوشته های من، که شاید کمی هم چسبناک باشد...
نوشته های چسبناک

نوشته های چسبناک

دلنوشتها و شب نوشته های من، که شاید کمی هم چسبناک باشد...

سقف قفست شکسته! چرا فرار نمیکنی.!؟

کبوتر لبه ی تنگ ماهی نشست، گفت :

سقف قفست شکسته! چرا فرار نمیکنی.!؟


ادامه مطلب ...

خیلی خوشحال شدم... بعدش شبی دلم گرفت...


سلام، یادتون هست، تو برنامه ماه عسل، احسان علیخانی، عکس یه بچه ای رو نشون داد که دزدیده بودن و از سارق درخواست کرد که بچه رو به پدر و مادرش برگردونه!!! (خوب اگه یادتون اومد بریم خط بعد)

امروز تو اخبار دیدم که مثل اینکه بچه به پدر و مادرش برگشته!! (اینم لینک خبر)...خیلی خوشحال شدم...


یکی دو ساعت پیش رفته بودم بیرون بدوم، تو راه برگشت، پیرمردی که همیشه دم خونشون نزدیک خونه ما میشینه رو دیدم و این دفعه نمی دونم چی شد که به ذهنم زد، وای یه روزی منم پیر میشم و باید مثل همین پیرمرد دم در خونه بشینم و فکر کنم... دلم یه هوا گرفت...