نوشته های چسبناک

نوشته های چسبناک

دلنوشتها و شب نوشته های من، که شاید کمی هم چسبناک باشد...
نوشته های چسبناک

نوشته های چسبناک

دلنوشتها و شب نوشته های من، که شاید کمی هم چسبناک باشد...

زیاد توصیه نمی کنم این پستو بخونید... نگی نگفتم (مخصوصا اگه فیلمو ندیدید)


فیلم فراموشی رو دانلود کردم و دیروز بود که دیدمش... اول از همه اینو بگم که فیلم قشنگی بود (توجه کنید نگفتم خیلی قشنگ). ارزش نگاه کردن رو داشت... از اون سری فیلم هایی بود که برخی از اتفاقاتش غیر منتظره هست و داستان پردازی خیلی قشنگی داره... من شخصا از فیلم هایی که شبیه به جنگ ستارگان هست خیلی خوشم میاد و همین طور از سری فیلم هایی که توش آینده رو به تصویر می کشه و از انقراض نسل بشر صحبت می کنه خوشم میاد (نه این که دوست داشته باشم بشر منقرض بشه، مگه دیوونه ام)... تو این فیلم هم هر دوی اینها با هم قاطی بود که باعث شد یکی از فیلم های مورد علاقم بشه.

تکنولوژی فیلم سازی خیلی پیش رفت داشته و همین باعث شده که این فیلم که در سال 2013 عرضه بشه، یکی از بهترین جلوه های ویژه رو داشته باشه، من که شخصا با صحنه هایی که از نیو یورک خراب شده و واشنگتن نشون می داد خیلی حال کردم.



حالا دوستانی که مایل هستن فیلم براشون لوث بشه، بقیه مطلب منو بخونن.

 

 

 

 خوب داشتم می گفتم. فیلم با یه صحنه خیلی قشنگ از خاطرات جک (تام کروز نقشش رو بازی کرده) شروع میشه، جک خاطراتی رو از یه زن زیبا به نام جولیا به خاطر میاره... یه دفعه از خواب بلند میشه.

جک و یه زن به نام ویکتوریا که جک ویکی یا ویکا صداش می زنه با هم توی یک برج (برج 42) مشغول یه ماموریتن و ماموریت اونا اینه که از منابع باقی مانده زمین و اون دستگاههایی که این منابع رو تبدیل به انرژی می کنن محافظت کنن. و این منابع به سیاره مثلثی شکل تیتان میره برای استفاده انسان ها.



یه سری ربات ها هستن که بهشون میگن «درون»، اونا لاشخورا رو از بین می برن، حالا لاشخورا چین، لاشخورا همون باقی مانده موجودات فضایی هستن که به زمین حمله کردن... اینو گفته بودم که الآن تو این فیلم سال 2077 هست و زمین بعد از یه جنگی که بین موجودات فضایی درگرفته، خراب شده، اگرچه انسان ها تونستن به وسیله سلاح های هسته ای، این جنگ رو ببرن اما تو زمین دیگه مکان خوبی برای زندگی نمونده!!!

خلاصه داستان همین طوری ادامه داره که جک یاد قدیما می کنه و از این که نمی تونه راحت توی زمین بچرخه و از اون نعمت های زمینی استفاده کنه شدید اعصابش خورده، اون هر بار که میاد روی سطح زمین تا درون های خراب شده  رو تعمیر کنه، میره یه جای سرسبز و امن و اونجا برا خودش کلبه ای داره و دم و دستکی...

اون کم کم متوجه میشه که یه سری افراد ناشناس وجود دارن تو سطح زمین... اما فکر می کنه همون لاشخورا هستن...

یه سفینه فضایی به نام اودیسه به سطح زمین برخورد می کنه، و جک با یه سری اتفاقات از این برخورد مطلع میشه و میره ببینه چه خبره ، می فهمه که یه سری انسان تو این سفینه بودن داخل یه کپسولایی که باعث میشد به خواب عمیق برن... تو همین حین درون ها میان و شروع می کنن به کشتن این انسان ها، جک متعجب میشه و فقط میتونه یه زنی رو نجات بده، خوبه درست حدس زدید اون زن کسی نیست جز جولیا، همونی که همش تو رویاهاش اونو می بینه، ...

اتفاقات دست به دست هم میدن و اون موجودات ناشناس جک رو به همراه جولیا دستگیر می کنن، .... این جای فیلم یه صحنه ی کاملا تاریک هست که فقط جک دیده میشه، یه نفر سیگار برگشو روشن می کنه و از نور اون سیگار یه شخص پدیدار میشه که اونم انسانه ... کم کم تمام چراغ ها روشن میشه و یه عالمه انسان پدیدار میشن... جک رو بگو، مبهوت این ماجرا، می فهمه که یه عالمه انسان هنوز روی سطح کره زمین هستن...


یکی از اون انسان ها جک رو می بره پیش یه درون معیوب و بهش میگه این درون رو تعمیر کن، ما داخلش یه بمب گذاشتیم تا بره طرف تیتان و اونجا رو نابود کنه، جک میگه: آخه آدم عاقل اونجا که انشان زندگی می کنه چرا می خوای نابودش کنی، اون مرد ناشناس میگه : خودت متوجه خواهی شد... و خلاصه جک میره و در حال برگشت به برج هست که با یه اتفاق داغون جدید روبرو میشه، یه سفینه ای رو می بینه، که یه کسی شبیه به اون داره یه درون رو روبراه می کنه، گیج میشه و می بینه از اون سفینه یه شخصی دقیقا شبیه به خودش میاد بیرون، آقا شدیدا قاطی می کنه!!! بله اینجای فیلم هست که متوجه میشیم، یه دونه جک نیست ، صدها جک هست و همه اونها در برج های مختلف با طرز تفکراتی شبیه به هم... همشون یه خانمی به نام ویکتوریا پیششونه و دارن ماموریت رو انجام میدن...


اینجاست که جک متوجه میشه ، بابا همه اینها بازیه و جک فقط یه حمال هست برای تیتان... به همین خاطر متوجه میشه که فرمانده ای که با اونا صحبت می کنه حتی یه برنامه شبیه سازی شده است، اون طرف هیچ انسانی نیست و این ماشین ها هستن که قدرت رو به عهده گرفتن.

جک میره پیش انسان های روی سطح زمین و همون کار رو انجام میده و درون رو تعمیر می کنه، اما از بخت بد ، یه سری درون دیگه مکان اونها رو پیدا می کنن، و جنگ در میگیره، ماشالله درونها هم که ته قدرتن، خلاصه کشت و کشتار و اون درون برنامه ریزی شده هم از بین میره، حالا هاج و واج که چجوری تیتان رو از بین ببرن، با خودشون فکر میکنن، فرمانده تیتان گفته بود اگه جولیا رو با خودش بیاره اجازه ورود داره، به همین خاطر جک و جولیا با هم تصمیم میگیرن برن، تیتان و بمب پلوتونی رو داخل اون محفظه (کپسول جولیا) گذاشتن، سفینه رو ورشن می کنه، میرن تو فضا، سمت تیتان، به تیتان که میرسن، به هر زحمتی که شده در براش باز میشه و اینجاست که جک می بینه، هزاران جک دیگه در حال پرورش هستن... خودشو میرسونه به هسته مرکزی که شبیه به چشم هست، محفظه (کپسول) رو باخودش میکشه جلو، درمحفظه که باز میشه در کمال ناباوری، جولیا داخلش نیست و فرمانده انسان ها توشه و خلاصه تیتان، منفجر میشه ... ! ! ! !... اینجای فیلم جالبه که نشون میده جولیا کنار کلبه جک از تو محفظه میاد بیرون،... اون جک شبیه دیگه رو که یادتون هست، اونم میاد پیش جولیا جان و خلاصه فقط یه کشته داشتیم و اونم بنده خدایی بود که به جای جولیا رفت تیتان !!!



شرمنده اگه خیلی بی مزه تعریف کردم، سعی کردم، خیلی فلسفیش نکنم...

حالا یکمم فلسفی صحبت کنم.... یه چیز جالبی که تو این فیلم هست، اینه که نشون میده ، یک انسان به وسیله DNA و ژن هاش نیست که شناخته میشه بلکه خاطرات و افکارش هست که اونو میسازه، همون جک شماره 42، دیدید با همون افکاری که از جولیا داشت، تونست، ربات تیتان رو شکست بده و انسانیتش رو ثابت کنه...


آقا انگشتام درد گرفت، برم بخوابم، ساعت نزدیک 1 شده...


خلاصه فیلم خوبیه، برید دانلود کنید ببینید.

نظرات 5 + ارسال نظر
مهران شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 22:21 http://delasa.blogsky.com

منم دیدم قشنگ بود
بحث تخصصیشو ول کن
وبلاگ خوبی داری موفق باشی

مائده چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 20:20 http://meandmylife.mihanblog.com

من چون فیلمو ندیدم به توصیتون عمل کردم!!!!

راستی مریخ نورد خیلی خوبه٬ ممنون

مهسا سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 14:07 http://www.delane.blogsky.com

سلام. ولی من برعکس شما اصلا ا این جور فیلما خوشم نمیاد! آقا فقط انیمیشن!!!!
ولی خیلی خوب خلاصه فیلمو تعریف کرده بودین. آفرین

سلام، خوب منم انیمشیشن رو خیلی دوست دارم، ممنون

عروسک سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 11:15 http://siloet.mihanblog.com

سلام دوستم خیلی خوب بود. پس اگه تونستم حتما میگیرمش نگاش میکنم!!!!
توپستات یه چیزایی مینویسی که نمیتونم انجام ندم. مثلا میگی اگه میخوای لوث بشه ادامشو بخون خو من نمیتونم نخونم که...

سلام عزیز، ممنون... آره حتما نگاش کن، جالبه...
چیه خوب، تو خودتو کنترل کن!! [خنده]

گیل پیشی سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 02:02 http://gilpishi.blogsky.com

دستتون درد نکنه . عالی بود .انگار که فیلم رو دیدم . جمله ی آخرش رو خیلی دوست داشتم . کاش از اون توصیفات فلسفیش هم خیلی می نوشتین . بنظرم این جملات و عقاید فلسفیشه که فیلم رو جذاب می کنه . اگر مایل بودین . نقدتون از فیلم رو که ننوشتین

باشه، اگه وقت شد، به همین پست جملات دیگه ای هم اضافه می کنم (ازنوع فلسفیش)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.