ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
وای که چقدر دوست دارم عاشق بشم... واقعنی گفتم ها...
خوب صد در صد همتون خندیدید و می گید بابا این بشر چش شده!!! - چیزی نیست - از بین شما یه عدتون عاشق شدین هیچی، یه عده ای که عاشق نشدن، ممکنه بگن، این یارو کمبود عاطفه داره، اما متاسفانه نمی دونن که عاطفه ای که در عشق وجود دارد از هزازان مرتبه عطوفتی که تا به حال چشیده ای شیرین تر است... یه عده ای هم هستن (چه دختر چه پسر) که میگن: عشق چیه؟ این حرفا دیگه قدیمی شده؟ این عده هم تا حالا طعم عشقای درست و حسابی رو نچشیدن و دل به عشقای الکی سپردن...
حالا شایدم چیزی نصیبمون نشد عاشق شدیم، شایدم درست بگن عاشقی چیه... این حرفا چیه؟ - ما که می خوایم دلو بزنیم به دریا...
خلاصه کلوم می خوایم عاشق بشیم ولی فعلا عشقمون رو پیدا نکردیم، دوستان دعا کنن پیدا شه :))
یه توصیه داداشانه: عشقای الکی و زودگذر رو رها کنید، یه بار که بیشتر نمی خواید زندگی کنید، پس از زندگیتون بهترین استفاده کنید.
معضلی شده بخوای یکیو دوست داشته باشی، اول از همه که باید، اونم تو رو دوست داشته باشه، بعدش، همه اینا بماند، صدتا فکر ناجور تو ذهن بقیه میاد، چرا اینا همدیگه رو دوست دارن، چرا با همن!! چرا !! چرا !! چرا !! .. و خیلی چراهای دیگر (که خودتون می دونید) حالا فرض کن هیچ کدوم از این چرا ها نبودن، یا این که بودن و تو باهاشون کنار اومدی و به روی خودت نیاوردی، از اینجاست که مشکل سوم پیداش میشه، تا چه حد دوست داشته باشیم، یه بار اگه این دوستی قرار باشه قطع بشه، زندگیمون چی میشه، من می تونم بدون این دوستی زندگی کنم، اگه خیلی دوست داشته باشم، مطمئنا جدایی خیلی سختتر میشه، اگرم بخوام کم دوست داشته باشم که عزیزم این اسمش دوستی نیست، پس میمونه یه راه، دلو به دریا زدن،... اوه اوه، اینجاست که مرد میدون میخواد، آیا من مرد میدون هستم، آیا؟؟؟ چه می دونم!
ول کنید من دستم به کیبورد برسه وقتی انگشتام درد بگیرن ولش میکنم، بهتره خودمو کنترل کنم.
آقا توصیه داداشانه دارم براتون: دوست داشته باشید، اما با کسی که ارزشش رو داشته باشه، مطمئن باشید که دوست داشتن خیلی دردسر داره، پس کسیو دوست داشته باشید که لایقش باشه...
برم نود رو نگاه کنم، ببینیم امشب چه جنجالی به پا می کنه عادل.
میگم این پستم، چند بار گفتم دوست، ده بیست باری شد :))
اینم اضافه کنم: «انسان شقایقی است که با داغ زاده است.»
1 هفته پیش یه رمانی دیدم، گفتم بگیرم بخونم، شاید به دلم نشست، خیلی وقته که رمان نخوندم، رمانه هم عاشقانه بود، آخه یکی نیست بگه، عزیز من تو این وضع آس و پاس تو، چه لازمه که رمان عاشقانه بخونی!!! بیا 3 4 روز درگیره رمانه بودم و به هیچ کاری نرسیدم، آخرشم هیچ چیزی به غیراز یه مشت حرفای چرت و پرت نصیبم نشد، یعنی بنده خدا نویسنده رمان، که از طرف یه بنده خدایی به نام کیانا صحبت می کرد، حدود 30 یا 40 بار، نحوه لباس پوشیدن کیانا رو تعریف می کرد، یه بوت سیاه، یه شال قرمز ... و خلاصه تا صفحه 300 خوندمو دیگه حالم داشت به هم می خورد (دیگه خیلی زیاده روی کردم) که ولش کردم...
یادش بخیر، قدیمم رمان بود می خوندیم، کیف می کردیم، چه رمان عاشقانه، چه رمان جنایی... حالی می داد به خدا، حالا که فقط یه سری حرفای کوچه بازاری تو رمانا نوشته میشه، خدا آخر و عاقبت ادبیات ایرانو بخیر کنه!!! (خدا کنه نویسنده رمان جنبه انتقاد داشته باشه!!)
یه توصیه داداشانه: حتما حتما رمان معتبر بخونید و با توصیه یه نفر دیگه که اون رمانو خونده!
یه توصیه داداشانه دیگه: رمانم می خونید، وقتی بخونید که تا 1 هفته وقت آزاد دارید، نه وقتی که باید یه پروژه رو تا 1 هفته آماده کنید (مثل منه دیوونه!)
توصیه های داداشانم ته کشید، فعلا ....
پ.ن: در ضمن، اینایی که گفتم، نظر خودم بود، یه وقت توهین به رمان نکرده باشم ها....